اپیزود ۳۶) آخرین مسئلهی بزرگ آلپ
این اپیزود داستان یکی از حماسیترین و مهمترین صعودهای تاریخ کوهنوردی، یعنی اولین صعود رخ شمالی کوه آیگر است.
اسپانسر: جاباما
این اپیزود داستان یکی از حماسیترین و مهمترین صعودهای تاریخ کوهنوردی، یعنی اولین صعود رخ شمالی کوه آیگر است.
اسپانسر: جاباما
خانوادهی کوهنورد اهل اسلواکی، اوندری هوسرکا که پاییز گذشته در قله لانگتانگ لیرانگ در نپال جانش را از دست داد، هفتهی گذشته از پذیرش جایزهای که از سوی فدراسیون کوهنوردی کشور چک به عنوان صعود برتر سال ۲۰۲۴ به این برنامه تعلق گرفته بود، خودداری کردند. به نظر آنها وقتی یکی از نفرات تیم، زنده از برنامه باز نگردد، نمیتوان آن صعود را موفق دانست.
هوسرکا به همراه کوهنورد نامدار و برنده دو کلنگ طلایی، مارِک هولِچِک، آبانماه سال قبل، جبهه شرقی قله لانگتانگ لیرانگ به ارتفاع ۷۲۳۴ متر را برای اولینبار صعود کردند. در برگشت، اوندری هوسرکای ۳۴ ساله، در شکافی یخی سقوط کرد و کشته شد. داستان این صعود و حادثهی پیش آمده را در اپیزود ۳۰ پادکست بیسکمپ میتوانید بشنوید.
اِوا میلوفسکا، پارتنر اوندری مصاحبهای با یک رسانهی محلی انجام داده است و موضوعاتی مطرح کرده که هرچند در فضای عمومی کوهنوردی دنیا خیلی بازتاب نداشت، اما برای ما روایتی آشنا از برنامههاییست که در طی آن حادثهی مرگباری اتفاق میافتد.
اوا میگوید اوندری قبلا هیچ صعود مشترکی با مارِک هولِچِک نداشت و حتی او را از نزدیک نمیشناخت. اما هولِچِک در دنیای کوهنوردی چهرهای سرشناس است و اوندری صعودهای او را دنبال میکرد. وقتی مارِک با او تماس گرفت و پیشنهاد صعود لانگتانگ لیرانگ را به هوسرکا داد، بلافاصله قبول کرد. او این قله را میشناخت و میدانست که جبههی شرقی این کوه ۷هزارمتری هرگز صعود نشده است. بعد از آن اوندری تمریناتش را برای این صعود آغاز و به همراه اوا، قله پیتس برنینا، بلندترین قلهی آلپ شرقی را صعود کرد. سپس اوندری به نپال و چند هفته بعد اوا برای کوهنوردی به همراه دوستانش به لهستان رفت. قرار بود اوندری بعد از برنامهی لانگتانگ لیرانگ به او ملحق شود و صعودشان را جشن بگیرند. اما پنجشنبه ۳۱ اکتبر ۲۰۲۴ مارک به اوا یک پیام کوتاه داد: ” اوندری هنگام فرود در شکاف سقوط کرد و دیگر نمیشد برایش کاری کرد.”
مورد عجیب برای اوا این بود که همراه پیامک، لینک موقعیت مکانی GPS الصاق نشده بود. همیشه وقتی اوندری با تلفن ماهوارهای پیامکی به اوا میداد به همراهش یک لینک موقعیت مکانی هم ارسال میشد. اوا میگوید نمیداند چرا همراه پیغام مارک، این لینک ارسال نشده بود. اوا بعد از دریافت این خبر بلافاصله با برادر اوندری تماس گرفت. او در شوک بود و نمیدانست در حالی که هزاران کیلومتر با آنها فاصله دارد، چه کاری از دستش بر میآید. بعد به خاطرش آمد با دوستی در کاتماندو که تورهای کوهنوردی اجرا میکند، تماس و از وی کمک بگیرد. او شروع به جمعآوری اطلاعات کرد و با مقامات محلی تماس گرفت. آنها از حادثه با خبر بودند؛ اما کسی دقیقا نمیدانست چه اتفاقی افتاده است. روز بعد اوا تمام مدت تنها در خیابان قدم میزد. احساساتش مدام بین یاس مطلق و امیدواری در نوسان بود. امیدوار بود شاید هنوز بتوان کاری کرد. اما به نظر میرسید هیچکس کاری انجام نمیدهد؛ یا همه چیز با سرعتی بسیار کند انجام میشود. اوا هنوز به آن روزها که فکر میکند، اضطراب خردکنندهای به سراغش میآید.
از صحبتهای اوا اینطور برمیآید که با مارِک هولِچِک بر سر این حادثه اختلاف پیدا کردهاند. مارک بعد از برگشت از کوه پست مفصلی نوشت و حادثه را شرح داد. اما اوا میگوید در صحبتهای او تناقضاتی وجود دارد. به طور مثال مارک گفته بود ستون فقرات اوندری شکسته و او را نمیشد تکان داد. اما در گزارش کالبدشکافی درج شده است که فقط دو دندهاش شکسته بود. نکته دیگری که اوا به آن اشاره میکند این است که تلفن ماهوارهای آنها دکمه SOS داشت که با فشردنش درخواست کمک به همراه لینک موقعیت ارسال میشد اما مارک از این قابلیت استفاده نکرده بود. وقتی از مارک دلیل این مساله را پرسیده بودند، گفته بود که نمیدانسته چنین قابلیتی وجود دارد.
چند روز پس از این حادثه، تصاویری از پنجاهمین جشن تولد مارِک هولِچِک در شبکههای اجتماعی منتشر شد. این عکسها بسیاری از جمله اوا و خانوادهی اوندری را آشفته کرد. او احساسی که بعد از دیدن این عکسها پیدا کرد را اینطور توصیف میکند: خشم، انزجار، وحشت و سرخوردگی! مارِک هولِچِک توضیح داد که این جشن کوچک، از طرف دوستانش برای او ترتیب داده شده بود.
یک هفته بعد از حادثه یک تیم ۴ نفره نپالی با اطلاعات و مختصاتی که مارک به آنها داده بود به محل شکافی که اوندری در آن سقوط کرده بود رفته و بدن او را از آنجا خارج کردند. مارک معتقد بود اقدام برای بیرون آوردن بدن اوندری از آن شکاف عمیق و باریک، بسیار خطرناک است.
به دلیل اینکه اسلواکی سفارتی در نپال ندارد، روند پیگیری پرونده و دریافت گزارش پلیس و کالبدشکافی با تاخیر انجام میشد. حتی وسایل اوندری یک ماه بعد به دست خانوادهاش رسید. مارک، موبایل، دوربین و کیف پول اوندری را درست قبل از مراسم خاکسپاری به خانوادهی او داد. بخشی از عکسها پاک شده بودند؛ در حالی که پیش از این در رسانهها منتشر شده بودند. این هم مسئلهایست که اوا توضیحی برای آن ندارد و از مارِک به دلیل انتشار بدون اجازه و بعد حذف عکسها، شکایت کرده است.
در نزدیکی ایام سالگرد مرگ اوندری، اوا غیر از غم از دست دادن عشق زندگیاش، درگیر احساسیست که او را هنوز رها نکرده است. او از اینکه نتوانسته برای اوندری کاری انجام دهد، خود را سرزنش میکند، و هربار که به مزار او میرود از اوندری عذرخواهی میکند. اوا از اینکه کنار اوندری نبوده احساس رنج عمیقی میکند. این زوج سالها در کنار هم زندگی و کوهنوردی کرده بودند. او همچنین از اینکه کسی زودتر اقدام موثری برای امداد نکرده بود، رنجیده خاطر است. اوا از حادثهای یاد میکند که دو سال قبل، یک کوهنورد هندی در راه صعود قله آناپورنا، به داخل شکافی عمیق سقوط کرد و سه روز بعد، وقتی همه از زنده بودنش ناامید شده بودند، توسط آدام بیلتسکی کوهنورد لهستانی و با کمک چند شرپا، زنده از شکاف بیرون کشیده شد. اوا آرزو میکند ای کاش همان شنبه، دو روز بعد از حادثه تیمی برای نجات، به محل شکاف میرفت. اما مارِک هولِچِک در گزارش حادثه گفته بود تا زمان مرگ در کنار اوندری بوده و او در آغوشش جان داده و بعد از آن از شکاف خارج شده بود.
اوا بعد از مرگ اوندری به شبهای زیادی که در کوهستان با او گذرانده بود، فکر میکند. و برای لبخند، شوخیها، انرژی و شور زندگی که همیشه همراه اوندری بود، دلتنگ میشود؛ او به صعودهایی که در شامونی، تاترا، دولومیتها و در سرتاسر اروپا داشتند، فکر میکند. خیلی دوست داشت چادر اوندری را به یادگار داشته باشد. اما ظاهرا در مسیر برگشت به اسلواکی، چادر او گم شده بود.
چندی قبل فدراسیون کوهنوردی چک، صعود جبههی شرقی لانگتانگ لیرانگ توسط زوج اهل چک و اسلواک را به عنوان صعود سال ۲۰۲۴ انتخاب کرد. اما خانوادهی اوندری هوسرکا از دریافت این جایزه خودداری کردند. آنها بیانیهای به این مراسم ارسال کردند که در بخشی از آن چنین آمده: “دستاوردهای کوهنوردی اوندری بسیار با ارزش و غیرقابل انکارند. اما پایان غمانگیز این اکسپدیشن به ما یادآوری میکند که موفقیت واقعی در کوهستان فقط رسیدن به قله نیست؛ بلکه بازگشت سالم به خانه است. اگر نیمی از تیم از سفری باز نگردد، نمیتوان آن برنامه را موفق نامید. ما با احترام به اوندری نمیتوانیم جایزهای را بپذیریم که عملکرد ورزشی را بر جان انسان مقدم میداند.”
آنها همچنین بار دیگر نارضایتی خود را از عملکرد همنورد اوندری، در طول روزهای بعد از حادثه ابراز کردند. فدراسیون کوهنوردی چک در پاسخ به این انتقادات گفت که این جایزه برای ابراز احترام به اوندری اهدا شد. او رویاهای خود را در کوهستان دنبال میکرد و با صعود به لانگتانگ لیرانگ به یک موفقیت بزرگ دست یافت. ما این صعود را علیرغم اینکه پایان غمانگیزی داشت، یک شاهکار خارقالعاده و شایستهی نکوداشت میدانیم. همچنین این اولینبار نیست که از یک صعود بعد از درگذشت یک یا چند نفر از اعضایش، تقدیر به عمل میآید. ما البته شرایط دردناک خانوادهی او را درک میکنیم و میدانیم که برای آنها سوالها و شک و تردیدهایی وجود دارد. اما برای ما اظهارات مارِک هولِچِک تنها کسی که شاهد ماجرا بوده، معتبر است. و ما معتقدیم که او پس از چند روز صعودی طاقتفرسا در ارتفاع بسیار بالا، جایی که محدودهی تواناییهای جسمی و روانی فرد تابع شرایط کاملا متفاوتی است، عملکرد مناسبی داشته است.
مارِک هولِچِک اما حرفهای خودش را داشت. او که حادثهی وحشتناکی را پشت سر گذاشته و برای کمک به همنوردش جان خود را به خطر انداخته بود، از بعضی از واکنشها رنجیده خاطر بود. مارک شرح مفصل این صعود و حادثه را در سایت شخصیاش توضیح داده است.
اما صعود جبههی شرقی لانگتانگ لیرانگ به شیوهی آلپی و در ۵ روز کاری بسیار بزرگ بود که اگر با فاجعه پایان نمیگرفت، میتوانست جایزهی کلنگ طلایی را از آن خود کند.
اوا میلوفسکا همچنان کوهنوردی میکند و با کمک چند سازمان مردمنهاد، انجمنی برای حمایت از کوهنوردانی که به اکسپدیشهای خارج از کشور میروند، به خصوص در شرایط بحرانی تشکیل داده است.
اپیزود سی و پنجم از پادکست بیسکمپ به یاد دو کوهنورد بزرگ ژاپنی، یعنی کازویا هیرایده و کنرو ناکاجیما، نگاهی خواهد انداخت به زندگی و صعودهای شاخص این زوج تکرارنشدنی، و تاریخچهی کوهنوردی در ژاپن.
اپیزود سی و چهارم پادکست بیسکمپ که همزمان با روز ملی دماوند منتشر میشود، تحقیق و روایتی است از نخستین صعودهای مستند به دماوند، از سوی ایرانیان و اروپاییان.
هاری روست کوهنورد آلمانی، سه بار در سالهای ۱۳۴۳، ۱۳۴۸ و ۱۳۵۷ به ایران سفر کرد. در اولین سفرش دیوارهی علمکوه را برای اولینبار صعود کرد. در سفر دوم دیواره بیستون و در سفر سوم که مقصدش کوههای هندوکش در پاکستان بود، فقط از ایران عبور کرد. شرح سفرهای او و خاطراتش از این سه سفر را در اپیزود سی و دوم پادکست بیسکمپ بشنوید.
در اینجا عکسهای او از ایران را میتوانید ببینید:
عکسهای سفر اول هاری روست به ایران در سال ۱۳۴۳.
(عکس را به سمت چپ بکشید تا کل آلبوم را ببینید.)
عکسهای سفر دوم هاری روست به ایران در سال ۱۳۴۸.
سفر سوم هاری روست به ایران در سال ۱۳۵۷.
برای ۶۰ سال هاری روست برای ما فقط یک اسم روی دیواره علمکوه بود و از خودش چیز زیادی نمیدانستیم. او اولین کسی بود که این دیواره را صعود کرد. در این اپیزود با او بیشتر آشنا خواهیم شد و برای اولینبار روایت هاری روست از سه سفرش به ایران و شرح ماجراهای صعود علمکوه، بیستون و دماوند را خواهیم شنید و از سفرهای او به دور دنیا خواهیم گفت.
عکسهای مربوط به این اپیزود را از اینجا تماشا کنید.
این اپیزود روایتیست از بحثبرانگیزترین حادثهی چند سال اخیر در فضای کوهنوردی ایران، که در تابستان سال ۱۴۰۰ در کوه پوبدا اتفاق افتاد. در آن سال مهری جعفری و رضا آدینه هیچگاه از این کوه برنگشتند. سعید میرزایی و علی حاجسعید (الکس) که در آن برنامه حضور داشتند، به شرح حادثه میپردازند.
یکی از بهترین صعودهای فصل پاییز ۲۰۲۴ در هیمالیا، یعنی اولین صعود جبههی شرقی قلهی لانگتانگ لیرانگ توسط مارک هولچک و اوندری هوسرکا و حادثهای که در این برنامه اتفاق افتاد، موضوع این اپیزود است. مارک هولچک یکی از بهترین و سرشناسترین کوهنوردان حال حاضر دنیا، و برندهی دو کلنگ طلایی در سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۲۰ است. داستان این صعود و حواشی پیرامونش در چند هفتهی قبل، در صدر اخبار کوهنوردی دنیا بود.
اسپانسر این اپیزود: فروشگاه دومان
تلاش نهایی
۶ ژوئن ۱۹۲۴ برابر با ۱۶ خرداد ۱۳۰۳
سندی همچنان با درد صورت ناشی از سوختگی شدید، دست به گریبان بود. پوست روشن او و اصرار بر تراشیدن ریش، برخلاف سایر اعضای تیم، وضعیت او را از دیگران متمایز کرده بود. مالوری نقشهاش را با نورتون در میان گذاشت و گفت که به اتفاق سندی یک تلاش دیگر انجام خواهند داد. نورتون به او گفت که بهتر است با اودل همراه شود چون او با تجربهتر و آمادهتر است. اما اودل به استفاده از اکسیژن اعتقادی نداشت و مالوری ترجیح میداد با کسی صعود کند که به کار با کپسولهای اکسیژن مسلط باشد. طرح نهایی در ۵ ژوئن آماده شد و جورج و سندی در اینباره کمی با هم صحبت کردند. سندی فردای آن روز مینویسد:
“صورت زخمی من در طول شب زحمت زیادی ایجاد کرد. سامرول هنوز خیلی خسته است اما قبل از بقیه به سمت کمپ ۳ به راه افتاد. نورتون به شدت دچار برفکوری شده و هنوز نمیتواند حرکت کند. چادر او را با کیسهخواب پوشاندیم تا آن را تاریک نگه داریم. او روز بسیار بدی را سپری کرده است. دو دستگاه اکسیژن برای روز بعد آماده کردم.”
صبح روز ششم ژوئن اودل و هازارد صبحانهی تیم حمله را که شامل ساردین سرخشده، بیسکوییت و چای داغ و شکلات بود، آماده کردند. کولهپشتی آنها که حامل دو کپسول اکسیژن، مقداری آذوقهی غذایی و وسایل دیگر بود، حدود ۱۲ کیلوگرم وزن داشت که برای این ارتفاع سبک محسوب نمیشد. هشت باربر آنها را تا کمپ پنج همراهی میکردند. اودل دوربینش را آماده کرد و عکسی از این دو مرد گرفت. سندی پشت به دوربین و مالوری در حال کلنجار رفتن با کولهپشتیاش است. این آخرین عکس آنهاست. ساعت ۷:۳۰ دقیقه به طرف بالا به راه میافتند و کمی بعد در میان تودهی یخچالی ناپدید میشوند.
ساعت ۶ عصر چهار باربر به همراه یک نامه از سوی مالوری به کمپ ۴ برگشتند. تیم بدون دردسر و در هوایی مناسب به کمپ ۵ رسیده و همه چیز امیدوارکننده بود. صبح روز بعد آنها به کمپ ۶ در ۸۲۰۰متر رفته و اودل و یک شرپا چون در کمپ ۶ فضایی برای چادر نبود، برای پشتیبانی به کمپ ۵ رفتند. بعد از مدتی ۴ باربر دیگر با یک نامه از سوی مالوری به کمپ ۵ برگشتند. مالوری برای اودل نوشته بود:
“اودل عزیز! ما خیلی متاسفیم که کمپ را چنین آشفته رها کردیم. اجاق ما در آخرین لحظه در سراشیبی به پایین غلطید. فردا قبل از تاریکی هوا به کمپ ۴ برگرد. امیدوارم ما هم بتوانیم به موقع برگردیم. قطبنما را هم در کمپ جا گذاشتم. لطفا نجاتش بده. برای دو روز ۹۰ اتمسفر اکسیژن داریم. بنابراین احتمالا با دو سیلندر ادامه بدیم. البته برای صعود وزن سنگینیست. هوا عالیه. دوستدار تو، ج.مالوری”
هیچکس نمیداند سندی و مالوری در آن بعدازظهر در کمپ ۶ چه کردند. مالوری یادداشتی برای کاپیتان نوئل هم فرستاده بود که ۸ صبح آنها را با دوربین بر روی خطالراس پیدا کنند. البته در نامه به اشتباه 8pm نوشته ولی منظورش 8am بود. این اشتباه و وضع به هم ریختهی کمپ نشان میدهد که آنها با عجله کمپ را ترک کردهاند. شب قبل سندی محتوی اکسیژن سیلندرها را اندازه گرفته و مالوری اعداد را روی پشت یک پاکت نوشته بود که وقتی جسد مالوری پیدا شد، داخل لباسش بود.
شانس دوباره
۲ ژوئن ۱۹۲۴ برابر با ۱۲خرداد ۱۳۰۳
سندی از قرار نگرفتن در تیم اصلی صعود به قله، ناراحت و ناامید شده بود. اما همچنان خودش را با کارهای فنی سرگرم میکرد. پروژهی جدیدش ساخت یک نردبان برای صعود دیواره یخی بین کمپ۳ و ۴ بود که چالشبرانگیز شده و چند حادثه هم داده بود. ۲۸ می در عرض یک ساعت و سی و پنج دقیقه که یک رکورد برای خودش بود، به کمپ ۲ رسید و تمام بعد از ظهر مشغول ساخت نردبان شد. برای سبکتر شدن و حمل و نقل راحتتر، هر سه پله یک قطعه چوب گذاشت و با طناب به هم متصل کرد. نردبان ۲۰متری روز بعد آماده شد و همه تحت تاثیر این ابزار بسیار مفید و کاربردی قرار گرفتند. ۳۰ می همگی به سمت کمپ ۳ به راه افتادند. سندی اما همچنان از اینکه در تیم حمله حضور نداشت، غمگین و افسرده بود. از نظر هینگستون او سرحالترین عضو تیم بعد از جفری بروس بود اما همچنان جایی در تیم اصلی نداشت. “امشب خیلی سرحال بودم؛ ای کاش به جای تیم ذخیره، در تیم اول بودم.”
این اولینبار بود که یک تیم پشتیبانی که وظیفهاش کمک به گروه اصلی و پذیرایی بعد از صعود بود، برای اکسپدیشن اورست تشکیل میشد. “ساعت ۴:۳۰ صبح برای تهیهی صبحانهی کوهنوردها از خواب بیدار شدم. در این هوای سرد کار خیلی ناراحتکنندهایست. خدا را شکر شغل من آشپزی نیست!” ۳۱ می ۶ کوهنورد و ۱۵ باربر به سمت گردنه شمالی حرکت کردند.
مالوری و بروس موفق شدند کمپ ۵ را ۶۰متر بالاتر از اکسپدیشن ۲ سال قبل برپا کنند. باد شدیدی که میوزید، یکی از کولهپشتیها را با خود برد و بروس برای آوردنش حسابی به زحمت افتاد. صبح روز بعد نتوانستند باربرها را برای بردن بار به کمپ ۶ متقاعد کنند. چارهای نبود جز اینکه به کمپ ۴ برگردند. مالوری از این اتفاق خیلی ناراحت بود و تصمیم گرفت به نقشهی قبلی و استفاده از اکسیژن برگردد.
دوم ژوئن سندی صبحانهی نورتون و سامرول را آماده کرد و آنها ساعت ۶ به همراه دو باربر به سمت بالا به راه افتادند. ساعت ۱۰ یکی از باربران مالوری، خسته به کمپ ۴ رسید. سندی متعجب به بیرون چادر رفت و دید که مالوری و بقیه هم در حال فرود هستند. سریع روی دو اجاق، چای و سوپ گذاشت و به استقبال آنها رفت. باربرها حسابی خسته بودند و بروس هم حال مساعدی نداشت و از ناحیه قلب احساس ناراحتی میکرد. مالوری که اخمهایش در هم بود، به سندی گفت باید با اکسیژن صعود کنیم. تو جای بروس را میگیری. سندی بسیار خوشحال شد و با بروس به کمپ ۳ برگشت و با شور و اشتیاق فراوانی مشغول آماده کردن کپسولهای اکسیژن شد. باد و آفتاب صورت او را به شدت سوزانده و لبهایش طوری ترک خورده بود که خوردن غذا برایش مشکل شده بود. روز بعد دو مجموعه اکسیژن را آماده کرد. باربرها راضی شده بودند که هر تعداد کپسول که میتوانند تا کمپ ۵ بالا ببرند. آن روز مالوری هم به کمپ ۳ برگشت. شب شنیدند که نورتون و سامرول هم به کمپ ۴ برگشتند. “ناخوشایندترین شبی که داشتم؛ انگار یه چیزی روی صورتم میسابید و تکههای پوست خشکشده از صورتم کنده و باعث میشد از درد جیغ بکشم.”
صبح روز بعد خبردار شدند که شایعه برگشت نورتون و سامرول اشتباه بوده است؛ “مالوری و من برای تلاش با اکسیژن آماده میشدیم. کمی بعد از صبحانه یک باربر آمد و گفت نورتون و سامرول موفق شدند کمپ ۶ را در ۸۲۰۰متری برپا کنند و یک شب هم در آنجا خوابیدهاند. همه از شنیدن این خبر هیجانزده شدند.” نوئل اودل تمام روز با دوربین قله را نگاه میکرد اما هیچ نشانهای از کوهنوردها پیدا نکرد. مالوری و اروین بدترین سناریو را در نظر گرفته و خودشان را برای امداد آماده و به سمت گردنه شمالی به راه افتادند. سندی بسیار هیجانزده بود. با اینکه آرزو میکرد آنها به قله رسیده باشند، اما نمیتوانست حسادت خودش را نیز پنهان کند.
نورتون و سامرول ساعت ۶:۴۰ صبح همان روز تلاش نهایی به سمت قله را شروع کرده بودند. کمی بالاتر از کمپ ۶ حرکت بدون اکسیژن خیلی سخت شده و برای هر قدم هشت یا نه دم و بازدم داشتند. در ۸۵۰۰متر سامرول که به سختی نفس میکشید، تسلیم شد و روی زمین نشست. نورتون به تنهایی ادامه داد و تا ارتفاع ۸۵۷۲متر صعود کرد. صعود دهلیزی که بعدها به نام او ثبت شد، به تنهایی برایش غیرممکن بود. به علاوه دچار برفکوری نیز شده بود. بنابراین به سمت سامرول برگشت که حالش اصلا مساعد نبود و به همراه او به کمپ ۶ و بعد به گردنه شمالی برگشتند. این بالاترین ارتفاعی بود که انسان تا به آن روز صعود کرده بود؛ آن هم بدون استفاده از اکسیژن کمکی!
ادامه دارد.
قسمت چهارم