دسته: وبلاگ

در جستجوی سندی اروین – قسمت چهارم

کمپ سوم به ارتفاع ۶۵۰۰ متر
۵ می ۱۹۲۴ برابر با ۱۵ اردیبهشت ۱۳۰۳

ساعت ۶ عصر خسته و گرسنه، به کمپ سوم می‌رسند. سازمان‌دهی تدارکات آن‌طور که انتظار می‌رفت پیش نرفته بود و کوه‌نوردها آن شب سوپ نداشتند. یک وعده گوشت گوسفند با سبزیجات و دو فنجان قهوه، تنها غذایی بود که آن روز خوردند. در این ارتفاع بدن به مقدار زیادی آب احتیاج دارد؛ چیزی در حدود ۶ لیتر در روز. ولی در آن زمان اهمیت بدن هیدراته برای سندی و دیگران روشن نبود. در روزهای بعد کم‌آبی در عمل‌کردشان مشکلاتی به وجود آورد. سندی می‌گوید “به رغم سنگ‌هایی که روی آن خوابیده بودیم، تا نیمه شب مثل یک کنده درخت خوابیدم. بعد از آن دیگر راحت نبودم. کیسه‌خواب و لباس‌هایم ناراحت بود و با نفس‌های یخ‌زده، مدام از این پهلو به آن پهلو می‌شدم. ساعت ۵ صبح خوابم برد و تا ۹ خوابیدم.”
تا هشتم می بقیه تیم هم به کمپ ۳ رسید. هوا خراب بود و وضعیت روحی و جسمی باربران چندان مطلوب نبود. چند روز اقامت در کمپ ۳ بدون آب و غذای کافی، سندی و مالوری را ناتوان کرده بود. نورتون که متوجه وضعیت وخیم این دو شده بود، آن‌ها را به کمپ ۲ فرستاد. روز بعد طوفان تقریبا کمپ ۳ را ویران کرد.
سندی و مالوری ۱۱ می به بیس‌کمپ برگشتند. طوفان، سرما و اثرات ارتفاع، تیم را به هم ریخته بود. یک باربر بر اثر اِدِم جان خود را از دست داده و دیگری به علت سقوط پایش شکسته بود.
بعد از این حوادث روحیه باربرها به شدت پایین آمد. نورتون که از علاقه و نفوذ لاما در بین باربرها آگاه بود، ترتیبی داد که به دیدار او در صومعه رانگبوک بروند. بعد از این دیدار روحانی، روحیه‌ی باربرها کمی بهتر شد.

سندی در حال آموزش کار با پریموس به باربرها


۱۷ می دوباره به سمت کمپ ۱ به راه افتادند. این روز در برنامه‌ی اولیه، روز صعود به قله بود. اما هنوز در بیس‌کمپ بودند. حال سندی هم خوب نبود. ۳ روز اسهال داشت و یک داروی مخدر قوی مصرف می‌کرد. بعد از بهبودی، به دلیل هم‌هوایی بهتر، خیلی سریع‌تر از دور قبل به کمپ‌های یک و دو رسید و مشغول تعمیر چادر و گازهای پریموسی شد که بر اثر طوفان خراب شده بودند. مالوری، اودل و نورتون به سمت گردنه شمالی رفته بودند تا کمپ ۴ را برپا کنند. سندی اما به علت نداشتن لباس مناسب نتوانست به آن‌ها ملحق شود و در کمپ ۳ ماند. در طی چند روز آینده کمپ ۴ در گردنه شمالی و ارتفاع ۷۰۰۰متر برپا، و مقداری بار به آن‌جا حمل شد. اما شرایط تیم هم‌چنان خوب نبود و از برنامه خیلی عقب بودند. از ۵۵ باربری که از ابتدا در اکسپدیشن حضور داشتند، فقط ۱۵ باربر قادر به ادامه‌ی کار بودند. بیست و ششم می جلسه‌ای تشکیل شد و برنامه حمله نهایی باز هم تغییر کرد. با توجه به کم شدن تعداد باربرها، نظر بروس این بود که از کپسول اکسیژن صرف‌نظر کنند. دو تیم حمله انتخاب شد که هر دو بدون کپسول اکسیژن تلاش نهایی را آغاز کنند؛ مالوری و بروس تیم اول، سامرول و نورتون تیم دوم. سندی و اودل هم به عنوان تیم پشتیبان در نظر گرفته شدند.

قسمت سوم

در جستجوی سندی اروین – قسمت سوم

سندی اروین در بیس‌کمپ
دوم می ۱۹۲۴ برابر با ۱۲ اردیبهشت ۱۳۰۳

مرحله‌ی آخر پیمایش مسیر تا بیس‌کمپ اورست، شامل ۵ روز پیاده‌روی طاقت‌فرسا در مسیری سخت و بادهایی که سنگ و خاک را به صورت می‌کوبید، بود. سندی شب‌ها تا ۲ نیمه‌شب بیدار می‌ماند و روی سیستم اکسیژن کار می‌کرد. صبح‌ها هم ساعت ۶:۳۰ بیدار می‌شد و هر روز بین ۲۰ تا ۲۵ کیلومتر پیمایش می‌کرد. ۲۹ آوریل به بیس‌کمپ رسیدند. منطقه‌ای خشک و خشن، بدون پوشش گیاهی که در ۶ هفته‌ی آینده میزبان اکسپدیشن است و حالا با ورود کاروان بزرگ شبیه دهکده‌ای کوچک شده که باربرها، نامه‌رسان‌ها، مترجمان و تاجران مدام به آن رفت و آمد دارند. زندگی و کار در بیس‌کمپ که بیش از ۵۴۰۰ متر ارتفاع داشت، کار راحتی نبود. سندی در یادداشت‌هایش نوشته: “در یک روز عادی، همه مثل کارکنان فروشگاهی بزرگ مشغول کار، چیدمان و طبقه‌بندی بارها هستند. من امروز یکی دو ساعتی روی دوربین بیتهام کار کردم و بقیه‌ی روز را با سیستم اکسیژن لعنتی سر و کله زدم.”
سامرز نگرانی سندی در مورد دستگاه اکسیژن را احساس کرده بود و می‌دید که او تحت چه فشار فزاینده‌ایست. خصوصا که ابزار کار او هم بسیار ابتدایی و اولیه بود. او می‌دانست که به زودی به این دستگاه نیاز پیدا خواهد شد و نگران بود اگر به موقع تکمیل نشود او از برنامه صعود حذف شود.
درست ۱۰۰ سال پیش در چنین روزی، یعنی دوم می، آخرین روزی بود که سندی در بیس‌کمپ بود. آن روز به‌طور کامل روی دستگاه کار کرد و یادداشت مفصلی از جزییات کارهایی که انجام داده، نوشته است. اجاق گازی که ۲ روز پیش برای تعمیر پیش او آورده بودن تعمیر کرد و کرامپون‌های مالوری را نیم اینچ کوتاه کرد: “برای این کار یک‌بار روی دستم میخ کوبیدم و دست دیگرم را سوزاندم. ابزارهایم را تا جایی که می‌شد به کمپ ۳ فرستادم.” او روز بعد به همراه مالوری، اودل و هازارد به سمت کمپ‌های بالا به راه افتاد.

“امیدوارم در ارتفاع بالا نمایش خوبی از خود نشان دهم. در مدت زمانی که در کمپ ۳ هستم باید به خوبی هم‌هوا شوم.”
قرار بود کمپ‌های ابتدایی توسط گورخاها برپا شود، تا انرژِی کوه‌نوردها برای صعود نهایی حفظ شود. ۱۵۰ باربر تبتی شامل زن و مرد و کودک بارها را تا کمپ ۲ حمل کردند.
سوم می به سمت کمپ‌های بالا به راه افتادند. قبل از رفتن، سامرول از همه نمونه‌ی خون گرفت. سندی با افتخار نوشته است: “نمونه من با اختلاف بیشترین درصد گلبول‌های قرمز را داشت. بعد از من اودل خوب هم‌هوا شده بود. امیدوارم این نشانه واقعا خوبی باشد. قرار است اودل و هازارد تا کمپ ۴ در ارتفاع ۷هزارمتر صعود کنند. سندی و مالوری در کمپ ۳ در ارتفاع ۶۵۰۰متری خواهند ماند.”

نویسنده: پیام حمزه‌ای
قسمت قبل

در جستجوی سندی اروین – قسمت دوم

عکسی که سندی از دورنمای اورست گرفته است.

اولین نمای چومولونگما
۱۷ آوریل 1924 برابر با ۲۸ فروردین ۱۳۰۳

سندی و جورج از تپه‌ی کوچکی در پشت کمپ خود بالا رفتند و برای اولین‌بار نمای واضحی از اورست را در دور دست دیدند و با دوربین دوچشمی قله را بررسی کردند. هنوز بیش از ۹۰ کیلومتر با آن فاصله داشتند. این لحظه برای سندی خیلی هیجان‌انگیز بود. او می‌نویسد: “کوه یا حداقل بخشی از آن که ما می‌توانستیم ببینیم، عظمت خیره‌کننده‌ای داشت.”
در کمپ و هنگام صرف شام، اعضای دو تیم برای تلاش نهایی تعیین شدند:
“اودل و جف بروس مامور برپایی کمپ ۵ شدند. نورتون و سامرول تیم حمله‌ بدون استفاده از اکسیژن؛ مالوری و من تیم حمله با اکسیژن؛ اودل، جف، هازارد و بیتهام به عنوان تیم پشتیبان تعیین شدند. من از این‌که با مالوری هم‌طناب شده‌ام، بسیار خوشحال هستم. اما آرزو می‌کنم ای کاش تلاش ما نیز صعودی بدون استفاده از کپسول اکسیژن باشد.”
مشخص نیست این آرزوی سندی از میزان بالای اعتماد به نفس او برای صعود بدون استفاده از کپسول اکسیژن است یا به این دلیل که هیچ‌کس اندازه‌ی او نمی‌دانست این دستگاه جهنمی، علی‌رغم طراحی مجدد و بهینه‌سازی توسط خودش، چقدر غیرقابل اعتماد است. اگرچه بعدها به اودل گفته بود در صورتی صعود به قله ارزش‌مند است که بدون استفاده از وسایل کمکی باشد. روز بعد برای لیلیان (مادرش) نوشت: “من موقتا برای صعود با اکسیژن به همراه مالوری انتخاب شدم. نورتون و سامرول در همان روز بدون اکسیژن صعود می‌کنند. خیلی عالی خواهد شد اگر هر ۴ نفرمان هم‌ز‌مان به قله برسیم! گفتم موقتا چون نمی‌دانم در ارتفاع ۸ هزارمتری چه وضعیتی خواهم داشت. تیم بدون اکسیژن یک روز زودتر از ما از گردنه‌ی شمالی حرکت می‌کند و در ۷۷۰۰ و ۸۳۰۰ کمپ خواهند زد. اما ما فقط در ۸۰۰۰ متر شب‌مانی خواهیم داشت. تا به امروز، آب و هوا خیلی عجیب و غریب رفتار کرده است. هیچ‌کس نمی‌داند که این علامت خوبی‌ست یا نه. برای من افتخار بزرگی‌ست اگر سیستم اکسیژن طراحی شده توسط من به قله برسد. امیدوارم این اتفاق بیافتد. ما احتمالا ۱۷ می به قله خواهیم رسید.”

سندی اروین و مارجری سامرز در تابستان 1923

همان‌طور که در قسمت قبل گفته شد، تصمیم سندی برای رفتن به اورست، دلیلی غیر از کوه‌نوردی و ماجراجویی نیز داشت. دیک سامرز، دوست صمیمی سندی بود. او فرزند هری سامرز، کارخانه‌دار و از بزرگان صنعت فولاد و ورق‌های گالوانیزه بود. چند سال قبل از این، هری سامرز با مارجری تامپسون ازدواج کرده بود. در زمان ازدواج هری ۵۲ ساله و مارجری ۱۹ ساله بودند. این ازدواج دوم هری بود و دیک حاصل ازدواج از همسر اول او. زیاد پیش می‌آمد که دیک، سندی را به منزل‌شان در شمال ولز دعوت کند. سندی از این‌جا با مارجری، نامادری دیک آشنا شد. چیزی نگذشت که سندی و مارجری عاشق یکدیگر شدند و کار رابطه‌ی آن‌ها بالا گرفت. طوری که احتیاط را کنار گذاشته و در انظار عمومی با هم دیدار می‌کردند یا به سفر می‌رفتند. خیلی زود این رابطه‌ی پنهانی برملا و باعث دردسر برای سندی شد. در همین اثنا سندی به اکسپدیشن اورست دعوت شد و این فرصت بسیار مناسبی برای او بود که از این رسوایی فاصله بگیرد. چندماه بعد، مارجری از هری سامرز طلاق گرفت.
ادامه دارد.


نویسنده پیام حمزه‌ای
قسمت قبل

در جستجوی سندی اروین – قسمت اول

امسال یک‌صدمین سال‌گرد تلاش جورج مالوری و سندی اروین برای صعود اورست است. صعودی که به بزرگ‌ترین معمای حل‌نشده‌ی تاریخ کوه‌نوردی منجر شد. نوئل اودل آخرین کسی که آن‌ها را زنده دید، می‌گوید که آن‌ دو با قدرت به سمت قله در حرکت بودند و کمی بعد برای همیشه در مه ناپدید شدند. آیا آن‌ها ۲۹ سال قبل از ادموند هیلاری اورست را صعود کردند؟
۷۵ سال بعد، با پیدا شدن جسد جورج مالوری در سال ۱۹۹۹ امید‌ها برای پی بردن به این راز سر به مهر افزایش یافت. اما این یافته‌ی مهم نه تنها معما را حل نکرد، بلکه ابهامات بیشتری ایجاد کرد. شاید پاسخ این سوال نزد هم‌نورد جوان و ۲۲ ساله‌‌ی مالوری یعنی سندی اروین باشد که جسدش هیچ‌گاه پیدا نشد.
در اغلب منابع تاریخی نقش جورج مالوری پررنگ‌تر بوده و اطلاعات زیادی از او در دسترس است. به دلیل این‌که وی شخصیت اصلی داستان است و اورست کوه او بود. اما ما کم‌تر از سندی اروین چیزی شنیدیم. در این رشته مطلب با کمک یادداشت‌های روزانه‌ و همین‌طور تحقیقات یکی از بستگانش، نگاهی خواهیم کرد به آخرین روزهای زندگی سندی اروین و سفر بی‌بازگشت او، در یک قرن پیش به اورست.
سندی اروین پاییز ۱۹۲۳ به اکسپدیشن اورست دعوت شد. دلیل اصلی این دعوت شرکت او در اکسپدیشن تحقیقاتی دانشگاه آکسفورد به اسپیتزبرگن در شمالگان، در تابستان همان سال و نقش موثر او در آن برنامه بود. نوئل اودل که تخصص و مهارت مهندسی و آمادگی بالای جسمی و روحی سندی را در شرایط سخت دیده بود به او پیشنهاد کرد در اکسپدیشن اورست شرکت کند. نوئل طی بحث‌های مفصلی با او، دریافته بود که اروین می‌تواند عضو بسیار مفیدی برای استفاده از کپسول اکسیژن در ارتفاع باشد. سندی هم پذیرفت و بعد از انجام مراحل اداری و معاینات پزشکی رسما عضو اکسپدیشن اورست شد.
سندی اروین ورزش‌کار و عضو باشگاه کوه‌نوردی دانشگاه بود اما نسبت به سایر اعضای تیم بسیار جوان‌ و کم‌تجربه‌ بود. بعضی از اعضای تیم از جمله خود جورج مالوری قبلا روی اورست تلاش کرده بودند. این‌که چرا سندی اروین علی‌رغم تجربه‌ی کم کوه‌نوردی بلافاصله این پیشنهاد را پذیرفت، فقط به دلیل داشتن روحیه‌ی ماجراجویانه نبود. یکی از دلایل مهم او از قبول این دعوت، شرایط روحی و عاطفی بدی بود که در آن زمان دامن‌گیرش شده بود.
ادامه دارد.


نویسنده: پیام حمزه‌ای

نظرسنجی در مورد بیس‌کمپ

نظر شما برای انتخاب موضوع و ساخت اپیزود برای ما بسیار مهم است. اگر بیس‌کمپ را گوش می‌کنید، لطفا این فرم نظرسنجی کوتاه را پر کنید. دو دقیقه بیشتر وقت‌ شما را نمی‌گیرد اما برای ما بسیار مهم و باارزش است.

به یاد عباس کلهر

همان‌طور که حتما تا به حال شنیدید، در اپیزود پانزدهم، مرحوم عباس کلهر مهمان پادکست بودند. متاسفانه چند روز بعد از انتشار این اپیزود، عباس کلهر در حادثه‌ی کوه‌نوردی از بین ما رفت. بخش‌هایی از صحبت‌های ایشان به دلیل محدودیت زمانی در پادکست منتشر نشد. خود او مایل بود که این صحبت‌ها شنیده شود؛ شاید به آگاهی کوه‌نوردان کمک و از حادثه‌ای پیش‌گیری کند. در این فایل صوتی بخش‌هایی از صحبت‌های عباس کلهر در مورد حوادث کوه‌نوردی منتشر می‌شود که شنیدنش تکان‌دهنده و درس‌آموز است.
یاد و نامش گرامی‌باد.

مسیر صبر در آناپورنای ۳

میخائیل فومین در آناپورنای ۳

نوامبر امسال، سه کوهنورد اکراینی یکی از مسئله‌های کلاسیک هیمالیای نپال را حل کردند: صعود یال جنوب‌‌شرقی آناپورنای ۳ به ارتفاع ۷۵۵۵متر.
در طی ۴۰سال گذشته چند تیم سعی در صعود این جبهه‌ی ۳هزارمتری داشتند که همگی ناموفق بودند. همین تیم اکراینی، سال ۲۰۱۹ تلاشی بر روی این مسیر انجام داد اما به دلیل برف زیاد و ناپایدار مجبور به بازگشت از ارتفاع ۶۳۰۰متری شد.
این‌بار اما موفق شدند؛ اگرچه برنامه بسیار سخت‌تر از چیزی بود که فکر می‌کردند. هرکدام‌ بین ۱۲ تا ۱۵ کیلوگرم وزن از دست دادند.
در طی برنامه تیم ریسک‌های زیادی کرد. قله به شیوه‌ی آلپی و در اولین تلاش صعود شد. رفت و برگشت ۱۸ روز طول کشید، اما آنها برای ۱۲روز آذوقه داشتند. باد شدید تقریبا هر روز آن‌ها را در هم می‌کوبید. در برگشت از مسیر دیگری فرود آمدند که هیچ اطلاعات یا نقشه‌ای از آن نداشتند.
این متن ترجمه‌ی مصاحبه‌ی سایت explorersweb با میخائیل فومین یکی از اعضای تیم ۳نفره‌ی اکراینی‌ست که توسط پادکست بیس‌کمپ انجام گرفته است.

فومین در آغوش همسرش در فرودگاه کیف. عکس از Elisabeth Servatynska

میخائیل فومین می‌گوید: «در دنیای کوهنوردی همه از چالش آناپورنای ۳ مطلع هستند. ما باید تصمیم می‌گرفتیم که برای این کار آماده هستیم یا نه. بنا به دلایلی این‌گونه تصمیم‌ها در روز تولدم گرفته می‌شود. وقتی که مهمان‌ها رفته‌اند و همه در خواب هستند.»
برنامه‌های بزرگ و درس‌های آموخته شده
۳ کوهنورد زمستان ۲۰۱۸ برای انتخاب یک برنامه گرد هم آمدند. فومین می‌گوید: «چند انتخاب پیش روی‌مان بود. اما آناپورنای۳ برای هر سه‌ی‌ ما از بقیه جذاب‌تر بود و گام مهمی در کارنامه‌ی کوهنوردی‌مان. بعد از شکست در برنامه‌‌های قبلی ما به دنبال یک چالش بزرگ و ماجراجویی واقعی بودیم.» برنامه‌ی قبلی آنها، تلاش برای گشایش مسیر جدید برروی گاشربروم ۱ در سال ۲۰۱۷ با شکست همراه بود.
تلاش اول آنها در سال ۲۰۱۹ بر روی آناپورنای ۳ نیز به نتیجه نرسید و تیم متوجه شد برای صعود این جبهه‌ راهی طولانی پیش‌ رو دارد.

«مسیر یال جنوب شرقی آناپورنای۳ آن‌قدر پیچیده‌ست که هر تیمی اکسپدیشن نخست را باید فقط یک برنامه‌ی شناسایی در نظر بگیرد. موفقیت بزرگ امسال‌ به این دلیل بود که در اکسپدیشن قبلی، درس‌های زیادی آموخته بودیم.
درس اول این بود که کجا و چطور پروسه‌ی هم‌هوایی را طی کنیم. امسال در دامنه‌ی آناپورنای۴ هم‌هوایی را انجام دادیم. ۲ شب را هم در ارتفاع ۶۹۰۰متری خوابیدیم که به ما اجازه داد ۲ هفته‌ بدون مشکل در آناپورنای۳ در ارتفاع بالا فعالیت کنیم.
تجربه‌ی دوم این بود که تمام مسیرهای ممکن تا انتهای شیب‌ برفی در ارتفاع ۶هزارمتری را شناسایی کردیم. ۱۴۰۰متر شیب تقریبا عمودی که کراکس تاکتیکی مسیر در این بخش بود.
و تجربه‌ی دیگر این بود که سوخت و آذوقه‌ مورد نیاز را محاسبه کرده و لوازم فنی برای صعود را طوری انتخاب کردیم که از نظر وزن بهینه باشد.

صعود به شیوه‌ی آلپی
هم‌هوایی در دو مرحله انجام شد. مرحله‌ی اول صعود تا ارتفاع ۵۷۵۰ متری و بعد صعود آناپورنای۴ و ۲ شب‌مانی در ارتفاع ۶۹۰۰متری. هیچ بارگذاری و کمپ ثابتی در مسیر اصلی انجام نشد. قله هم در اولین تلاش صعود شد تا همان‌طور که کنراد انکر خواسته بود، آناپورنای ۳ به پاک‌ترین و سبک‌بارترین شیوه صعود شود.


فومین ادامه می‌دهد هر سه‌ی ما مهارت و تجربیات گوناگونی داشته و مکمل یکدیگر هستیم. بنابراین ترجیح می‌دهیم به طور گروهی تصمیم‌گیری کنیم. به طور مثال نیکیتا بالابانوف رویکردی منطقی و محافظه‌کار در تصمیم‌گیری‌ها دارد. من اما قاطع‌تر هستم و گاهی روی تصمیماتم پافشاری می‌کنم. اسلاوا (ویاچسلاو) پولژایکو، توانایی شنیدن هر دو نظر و نزدیک‌ کردن دیدگاه‌ها را دارد. این به ما کمک می‌کند که تصمیمات تاکتیکی به جایی بگیریم که یکی از نقاط قوت تیم سه‌ نفره‌ی ماست.
ویژگی دیگر تیم ما که از کوهنوردان شوروی سابق به ارث رسیده، توانایی رنج کشیدن در سکوت برای مدت طولانی‌ست؛ که در این مسیر برای ما بسیار حیاتی بود. ما مجبور بودیم صبور باشیم، دائما با عدم اطمینان دست و پنجه نرم کنیم، کم بخوریم اما سریع بالا برویم؛ و کارهایی از این دست.


نکته‌ی قوت دیگر تیم ما حس قوی اسلاوا بود. من هیچ کوهنورد دیگری را ندیده‌ام که چنین احساس و درک درستی از شرایط برف داشته باشد. او همیشه در یک دستش تبر یخ و در دست دیگرش بیل برف بود. با این دو ابزار در برف پیش می‌رفت و شیب‌های برفی، نقاب‌ها و کلاهک‌های برفی را بررسی می‌کرد. در مسیری شبیه به جبهه‌ی جنوبی آناپورنای۳ چیزی که سرعت شما را مشخص می‌کند این است که چقدر سریع و موثر بتوانید با شرایط مختلف برف و یخ روبرو شوید.

صعود
۴۶۰۰ تا ۶۱۰۰متر صعود برف و یخ

در ابتدا کمی صعود ساده در برف داشتیم. در ادامه چندین دهلیز برفی و بعد به روی یال رسیدیم. یالی صخره‌ای که با برف پوشیده شده بود و بسیار خطرناک و سست بود. صعود این بخش ۴ روز طول کشید. و به خاطر ریزش کمتر و برف سفت‌تر، اغلب شب‌ها صعود می‌کردیم. وضعیت این بخش نسبت به سال ۲۰۱۹ سخت‌تر بود چون برف کمتری داشت. همان‌طور که قبلا گفتم این بخش کراکس تاکتیکی مسیر بود.

از ۶۱۰۰ تا ۷۱۰۰متر، بخش صخره‌ای
در این بخش، ما وارد کراکس تکنیکی مسیر شدیم. در ارتفاع ۶۲۵۰متری یک دودکش افسانه‌ای و معروف وجود دارد که در ویديوی دیوید لاما (اشاره به تلاش ناموفق تیم ۳نفره‌ی لاما در سال ۲۰۱۶) کاملا مشخص است. این بخش یکی از تکنیکی‌ترین طول‌های صعود بود. سخت‌ترین مسیری بود که من تا به حال صعود کرده‌ام. تقریبا هر سنگی را که لمس می‌کردیم می‌شکست و باید بسیار مراقب می‌بودیم.

فومین در حال صعود دودکش

در کل از ۶۱۰۰ تا ۶۵۰۰متری کیفیت سنگ واقعا بد بود. فقط چند طول سنگ محکم داشتیم. مابقی مسیر بسیار ریزشی و شکننده بود. در ۶۵۰۰ یک لبه‌ی باریک تیغه‌ای داشتیم که با برف پوشیده شده بود و حتی از شهر پخارا هم پیدا بود. این بالاترین نقطه‌ای بود که تیم‌های قبلی به آن رسیده بودند. ما یک شب را روی یک کلاهک برفی در این قسمت گذراندیم. روز بعد دیواره‌ی بالای این مسیر را صعود کردیم. ۲ روز بخش سنگی (حدود ۲۰۰متر) و دو روز دیگر برای ۴۰۰ متر ترکیبی زمان صرف کردیم. در نهایت به یال منتهی به قله رسیدیم.

تا اینجا موفق شده بودیم مکان‌های مناسبی برای شب‌مانی پیدا کنیم که هر سه‌ی ما می‌توانستیم درازکش بخوابیم. اما شب آخر قبل از یال منتهی به قله، شب سختی بود. مجبور شدیم در شیبی ۵۰درجه یک طاقچه درست کنیم که فقط جا برای نشستن وجود داشت. بنابراین روز بعد هر سه خسته و خواب‌آلود بودیم. برنامه تا اینجا ۹ روز طول کشیده بود.

یال برفی از ۷۱۰۰ تا ۷۵۵۵متر
در این بخش هیچ مشکل فنی وجود نداشت. فقط باد شدیدی می‌وزید و سرد بود. سرعت باد به ۷۰کیلومتر می‌رسید. سرعت‌مان خیلی کم بود و ۱.۵ روز طول کشید تا به قله برسیم.

میخائیل فومین (راست) و ویاچسلاو پولژایکو (چپ) بر روی قله

از روز هفتم و ارتفاع ۶۳۰۰متری متوجه شدیم که سرعت‌مان کمتر از پیش‌بینی قبلی‌ست و شروع به جیره‌بندی آذوقه کردیم. که تصمیم درستی بود چون وقتی به پایین و روی یخچال در ارتفاع ۵۳۰۰متری رسیدیم هم غذا و هم سوخت‌مان تمام شده بود. در نهایت خودمان را به ارتفاع ۵هزار متر رساندیم و آنجا هلی‌کوپتر ما را به پایین منتقل کرد.

بازتاب‌
اکنون فومین در حال استراحت در سواحل ترکیه است (در زمان انجام مصاحبه). او می‌گوید: «برنامه به دلیل پیچیدگی‌های زیادی که داشت، بیش از آن‌که ما فکر می‌کردیم به طول انجامید. هر روز با معماهای جدیدی روبرو می‌شدیم که باید با دقت، صبر و حوصله حلش می‌کردیم. بنابراین برآورد اولیه ما از ۱۲ روز برای رفت و برگشت به ۱۸ روز افزایش پیدا کرد. ما صبر را یکی از ویژگی‌های اصلی یک آلپینیست می‌دانیم و آناپورنای۳ قطعا این ویژگی را به بالاترین درجه ارتقا داد. به همین دلیل ما این مسیر را «صبر» نام‌گذاری کردیم.»
اما بسیار تعجب‌آور است که هیچ یک از اعضای این تیم قوی، ورزش‌کار حرفه‌ای تمام‌وقت نیستند.
نیکیتا راهنمای کوهستان است و توسط شرکت تجهیزات کوهستان حمایت مالی می‌شود. اسلاوا ريیس فدراسیون کوهنوردی چرکاسی (اکراین مرکزی) و مربی کوهنوردی‌ست. میخائیل هم متخصص IT است. اسپانسر فومین نیز یک شرکت اکراینی تجهیزات کوهنوردی و طبیعت‌گردی‌ست.

تیم بعد از برگشت با هلی‌کوپتر به شهر

برنامه‌ی بعدی

فومین می‌گوید: «معمولا صعودهای بسیار دشوار روی قلل ۶ و ۷هزارمتری برای اسپانسرها و عموم مردم به اندازه‌ی ۸هزارمتری‌ها، خصوصا اورست و K2 جذاب نیست. با این وجود بخش‌هایی از جامعه از صعودهای تجاری به ۸هزارمتری‌ها انتقاد می‌کنند و حامی تیم‌های کوچک و صعودهای سبک‌بار هستند.
من صعودهای تجاری را دنیای دیگری می‌دانم. این قطعا آلپینیسم نیست. این یک جاذبه‌ی (توریستی) گران‌قیمت در ارتفاع بالا برای افرادی‌ست که عاشق سلفی‌ گرفتن برای اینستاگرام هستند. اما وقتی یک نفر به شیوه‌ی سبک‌بار، مسیری جدید بر روی یک ۸هزارمتری را صعود می‌کند، مثل کاری که مارِک هولچِک در سال ۲۰۱۷ در گاشربروم ۱ کرد، آلپینیسم حقیقی‌ رخ می‌نماید.»
فومین در پایان اشاره‌ای به برنامه‌ی آینده‌ی تیم می‌کند: «به دلیل این‌که ما معمولا اسپانسر نداریم، برنامه‌های خود را از قبل علنی نمی‌کنیم. به جای آن اول برنامه را اجرا و سپس اعلام می‌کنیم. مثل کاری که در آناپورنای ۳ کردیم. اما ۲ برنامه در ذهن داریم که هر دو ۸هزارمتری‌ست.»

لینک مصاحبه در سایت explorersweb
انتشار مطلب فقط با ذکر منبع امکان‌پذیر است.

مردی که با اسکی از اورست پایین آمد

سال ۱۹۷۰ ژاپن یک اکسپدیشن بزرگ برای صعود اورست راهی نپال کرد. هدف اصلی از این اکسپدیشن ساخت فیلمی از اسکی یوئیچیرو میورا از اورست بود. میورا از گردنه‌ی جنوبی با اسکی پایین آمد، در حالی که یک چتر باز کرده بود تا کمی از سرعتش کم کند. میورا در عرض ۲ دقیقه و ۲۰ ثانیه، نزدیک به ۲هزار متر فرود آمد. اما در انتهای مسیر تعادلش را از دست داد و با خوش‌شانسی بالای شکاف‌های عظیم یخچالی متوقف شد.
این اولین فرود از اورست با اسکی بود. در این اکسپدیشن ۸ نفر جان خود را از دست دادند. میورا در سال ۲۰۰۳ و در سن ۷۰ سالگی، با صعود به اورست در سن ۷۰ سالگی، عنوان پیرترین انسانی که اورست را صعود کرده، از آن خود کرد.
مستندی که از اسکی میورا ساخته شد، در سال ۱۹۷۵ اسکار بهترین مستند سال را به دست آورد.
در لینک زیر می‌توانید این مستند فوق‌العاده را تماشا کنید.

پهپاد، ابزاری ضروری در کوه‌نوردی

لوکاس فرتنباخ و پرنده‌اش در اورست

در سال‌های اخیر Drones ‌یا پهپادها به ابزاری ضروری و لازم برای کوه‌نوردی حرفه‌ای تبدیل شده‌اند. ثبت و به تصویرکشیدن صعودهای شاخص و ساخت مستند‌های کوه‌نوردی، بدون آن‌ها صورت نمی‌گیرد. پرنده‌هایی که لذت تماشای تصاویری شگفت‌انگیز برای ما به ارمغان آورده‌اند که قبلا امکان‌پذیر نبود.
اما این فقط یکی از غیرممکن‌ها بود که پهپادها ممکن کردند. از کارهای مهم دیگری که این پرنده‌های خارق‌العاده قادر به انجامش هستند، شناسایی و پیدا کردن مسیرهای جدید و بررسی راه‌های دور از دسترس برروی کوه‌های بلند است. همچنین پهپادها در عملیات امداد و جستجو هم کاربردهای فراوان و حیاتی دارند.

آندره بارژیل در حال به پرواز درآوردن پهپاد بر روی K2

در تابستان سال ۲۰۱۸ بارتک بارژیل به قراقوروم آمد تا از صعود برادرش آندره به قله‌ی K2 و فرودش با اسکی که برای اولین‌بار انجام می‌شد، فیلم‌برداری کند. اما حضور او در منطقه و مهارتش در پرواز پهپاد، باعث نجات جان یک کوه‌نورد دیگر شد. ریک آلن کوه‌نورد اسکاتلندی در حین تلاش برای صعود قله‌ی برودپیک سقوط کرد و ناپدید شد. هلی‌کوپتر امکان پرواز نداشت و جستجوی زمینی هم بدون دانستن مکان وی امکان‌پذیر نبود. بارتک با پهپادش او را پیدا کرد و تیم امداد و نجات را به او رساند و باعث نجات جانش شد.
بارتک برای ثبت فرود تاریخی برادرش، از ۳ پهپاد برای فیلم‌برداری استفاده کرد و از ارتفاع مجاز هم فراتر رفت و آن‌ها را در بالای ۸هزارمتر به پرواز درآورد. آندره نیز در یک اقدام جالب دیگر، به کوه‌نورد دیگری که در مسیر قله‌ی k2 دچار حادثه شده بود، با پهپاد دارو رساند.

ارسال دارو توسط پهپاد، آندره بارژیل در K2

اما پرواز پهپادها در ارتفاعات هیمالیا با محدودیت‌هایی هم همراه است. فواصل زیاد، دمای پایین و هوای متغیر باعث سقوط پهپادها می‌شود. به طور مثال الکس تکسیکون با پهپادش برای عملیات جستجوی دو کوهنورد مفقود شده، دنیل ناردی و تام بالارد به نانگاپاربات آمد اما با خالی شدن باتری به دلیل سرما، پهپاد سقوط کرد.
در تراژدی زمستان گذشته در K2، تیم نجات قصد داشت با پهپاد به جستجوی ۳ کوه‌نورد ناپدید شده، جان اسنوری، علی سدپارا و خوان پابلو مهر بپردازد. اما سرمای شدید و وزش باد مانع انجام این کار شد.
از این‌ها گذشته در بعضی کشورها محدودیت‌هایی هم برای پرواز پهپادها وجود دارد. به طور مثال در نپال پهپادهای کوچک فقط مجاز هستند برای فیلم‌برداری و تا ارتفاع ۱۲۰متری از زمین و ۵۰۰متری از خلبان پرواز کنند. برای پروازهای بلندتر نیاز به اخذ مجوز دارند. مجوزی که چندان ساده به دست نمی‌آید و باید در راه‌روهای ادارات دولتی نپال، چندین روز دوندگی و دست‌کم ۵هزار دلار هزینه کرد تا به دستش آورد. شرایط در جبهه‌ی شمالی اورست که در چین واقع شده، دشوارتر است و خیلی به ندرت اجازه‌ی پرواز به پهپادها داده می‌شود.
اما پروژه‌های بلند‌پروازانه‌ای هم در دست بررسی‌ست. به طور مثال شرکت‌هایی قصد دارند برای انتقال بار و تجهیزاتی مثل کپسول اکسیژن به کمپ‌های بالا، از پهپاد به جای شرپا استفاده کنند.

فیلم فرود آندره بارژیل با اسکی از روی K2

منبع: سایت https://explorersweb.com/

ناگفته‌های تاریک اورست

نات منینگر جوان ۲۴ساله‌ی آمریکایی بعد از این‌که یک‌بار به عنوان توریست به نپال سفر می‌کند و زندگی باربرهای اورست را می‌بیند، تصمیم می‌گیرد خودش نقش باربر را به عهده بگیرد و همان کاری را بکند که باربرهای نپالی می‌کنند؛ همان غذایی را بخورد که آن‌ها می‌خورند؛ و همان جایی بخوابد که آن‌ها می‌خوابند. این مستند فوق‌العاده، با داستانی تکان‌دهنده، به درون زندگی باربرهای نپالی می‌رود و مصايب و سختی‌های زندگی آن‌ها را از نزدیک به تصویر می‌کشد.
بعد از دیدن مستند The Porter: The Untold Story at Everest، احتمالا نظرتان در مورد کوه‌نوردی و قهرمانان پر زرق و برقش عوض خواهد شد.